معنی کلفتی و ستبری

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستبری

ثخن، ستبرا، ضخامت، کلفتی،
(متضاد) نازکی


کلفتی

درشتی، ستبرا، ستبری، ضخامت، قطر، گندگی،
(متضاد) باریکی

فرهنگ فارسی هوشیار

ستبری

‎ گندگی درشتی کلفتی، سفتی غلضت، فربهی چاقی.

فرهنگ عمید

ستبری

گندگی،
کلفتی،
ستبر بودن،

لغت نامه دهخدا

ستبری

ستبری. [س ِ ت َ] (حامص) سطبری و گندگی. (آنندراج). کثافه. (بحر الجواهر). ستبرنای:
چو یک پیل از ستبری و بلندی
بمقدار دو پیلش زورمندی.
نظامی.
رجوع به سطبری شود.


کلفتی

کلفتی. [ک ُ ل ُ] (حامص) ضخامت. سطبرا. سطبری. حجم. غلظ. قطر. ثخن. ستبری. غلظت. زفتی. چگونگی کلفت. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بزرگی. درشتی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود.

کلفتی. [ک ُ ف َ] (حامص) شغل کُلفَت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفت شود.


کت و کلفتی

کت و کلفتی. [ک َ ت ُ ک ُ ل ُ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی کت و کلفت. ضخیمی. یُغُری.


لب کلفتی

لب کلفتی. [ل َ ک ُ ل ُ] (حامص مرکب) حالت و صفت لب کلفت.


گردن کلفتی

گردن کلفتی. [گ َ دَ ک ُ ل ُ] (حامص مرکب) زورگویی. قلدری. و رجوع به گردن کلفت شود.


پوست کلفتی

پوست کلفتی. [ک ُ ل ُ] (حامص مرکب) حالت و چگونگی پوست کلفت. صفت پوست کلفت. || مقاومت در سختیها. || گرانجانی.

فرهنگ معین

ستبری

بزرگی، درشتی، محکمی، فربهی،

فارسی به عربی

معادل ابجد

کلفتی و ستبری

1218

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری